پرده را کنار کشیدم. همین اندازه روشنایی برایم بس بود. تمام روز گذشته را با این تردید کلنجار رفته بودم که در کارگاه مجازی از پست و بلند نشانه گذاری با تدریس مهدی قنواتی و به همت انجمن صنفی ویراستاران شرکت کنم یا نه. تا یک هفته پیش چیزی مانعم از شرکت در مراسم رونمایی کتاب یا دوره های محتلف ویرایش و ظرایف نوشتن نمی شد و با اشتیاق زیادی پای صحبت اساتید زبان فارسی می نشستم. اما از یک وقت به بعد که خوب یادم نیست کی بود، حس آدم های دم مرگ را پیدا کردم. حسی چنان غالب که در این روزهای آخر سال، حتی خیس کردن دانه های عدس هم وسوسه ام نکرد.

دلم گرفته است. خورشید از لابلای غبارتیغ کشیده است و سایه ها را یکی یکی کوتاه می کند. پنجره های جنوبی با پرده پوشیده شده اند و نور از همان یک لته ی بی پرده ی درب بالاخانه به داخل اتاق هجوم می آورد.

با اتمام کتاب قبلی و در فاصله ای که هنوز شماره ی عید مجله در نیامده، آیشمن در اورشلیم را دست گرفته ام.هانا آرنت از آن اعجوبه هایی است که تمام دوران نوجوانی ام در غیاب منابع و ترجمه ی آثارش به تخیلات بی سروته با مصالح پراکنده و تحریف شده به نقل از او انباشته است.

اگر تا چند ساعت دیگر به هویج و کاهو و گوجه های توی نایلون سروسامانی ندهم یک راست سراز زباله درمی آورند. تا ساعت 9 که کارگاه شروع می شود و یا حتی بعد از آن هم فرصت ثبت نام و دریافت رمز ورود به وبینار هست. حوصله ام نمی کشد. از یک مشت چیزهایی دلخورم که کابوس شبانه ام شده اند و بیداری ام مشحون از آثار آنهاست.

برای حال خوش، روی کسی نمی توانم حساب کنم. هر لحظه ی روز را باید درکار ساختن انگیزه، اراده و اقدام به کاری باشم که به حساب هیج کس نمی آید و لاجرم بازخورد مثبتی هم نمی گیرم. با وجود این به طمع بازخورد به انجام سفارشات رایج، برانگیخته نمی شوم.

باید لایه لایه به خودم نقب زنم تا سرنخ دلمشغولی هایم را پیدا کنم. هر حرف هر نقطه هر نشانه بازتاب تقلای بی پایانم است و روزنی به دهلیز ناخودآگاهم می گشاید.

مادرم وضعیت بی ثباتی داشته است. برای کنترل فشارخون چندبار اورژانس را خبر کرده اند و حالا به کمک یک کیسه دارو فشارش را کنترل کرده اند. یکی از فانتزی هایم این است که قبل از مادرم و گوگوش بمیرم. شاید حال گرفته ام از وقتی شروع شد که شنیدم مادرم ناخوش است. انگار دچار حس و حال او شده باشم.....

چند فاخته روی هره می خوانند. آفتاب جهان را گرفته است. سایه ها زیر پرده خزیده اند و روشنی روز اتاق را پرکرده است. اول گوجه ها و بعد هویج و کاهو را شستم. میان خیس کردن گندم یا ماشک مرددم.