هوا خیلی سرد است.کاهش دما نسبت به روز گذشته، کاملاً محسوس است. بی راه نیست اگر تعطیلی مجدد روزهای کاری هفته کام کسی را خوشحال کند. اما برخی دلهره ی این را دارند که این تعطیلی ها از جیب چه کسی هزینه می شود و پاسخگوی وظایف به تعویق افتاده در این روزهای پایانی سال کیست؟

از یک طرف زورشان را گذاشته اند پشت مکانیزه شدن فرآیندهای فعالیت در بخش خدمات و معیار ارزیابی نهادها و سازمان های خدماتی، طول مدت ارائه ی خدمت است و از طرف دیگر در بازه های تعریف و تعرفه گذاری شده برای ارائه ی خدمت خاص، به طور مکرر برق می رود یا تعطیل اعلام می شود.

در این فواصل سوگلی ها و کسانی که قرار است به صورت فرمایشی هم که شده، اندوخته ای بیش از سایر همترازان داشته باشند، محرمانه دعوت می شوند تا در غیبت همکاران در محل کار حاضرو در جریان اموری قرار گیرند که فقط خودی ها مجاز به اطلاع داشتن از چندوچون آنند .

با وجودی که کارگاه ها و دوره های آموزشی برای توجیه کاربران و رابطان سامانه های ریز و درشت دولت بالاخره سالی یک بار هم که شده در استان برگزار می شود و دست اندرکاران دوره ها همه ی تلاش شان را می کنند تا ابهامات و اشکالات کار با سامانه های مذکور را مرتفع کنند اما در فرآیند اجرایی و روندهایی که دارای حلقه های تایید کننده اند و تعریف مسوولان این حلقه ها به طور انحصاری ومطابق با سلسله مراتب سازمان صورت می گیرد، کسی وقعی به هشدارها، زمان بندی ها و آثار تبعی عدم بارگذاری به موقع اطلاعات در سامانه نمی گذارد و مسوولیت صفر تا صد فرآیند مکانیزه ی بازیابی بانک های اطلاعاتی سازمان به عهده ی کاربر یا رابطی است که صدایش به گوش کسی نرسیده است.

حالا با این تعطیلی های غیرمترقبه آن هم در بازه های کوتاه فعال نمودن سامانه ها، تنها کسی که در معرض اتهامات تازه قرار می گیرد، رابط سامانه است. در این نبرد نابرابر میان قدرت و پشتکار، برخلاف احادیث و روایاتی که پشتکار را منبع و منشا موفقیت معرفی می کنند، مستنداتی از تاخیرو ناترازی در منابع و هزینه های سازمان از زمین و زمان تراشیده می شود تا متهم اصلی و همه کاره در به روزنبودن آمارآنلاین سامانه، کسی نباشد جز آن رابط نگون بخت که از اول هم به عنوان گوشت دم گلوله انتخاب شده وتلاش بدون نمایش و خودشیرینی اش نه تنها مغفول که حوصله سربر هم بوده است!

از این که در مواجهه با طبیعت تاریخی جهان تا این اندازه ناکارآمد و مستاصلیم، دچار اضطراب می شوم. از این که زمستانی که سردباشد و پاییزی که ببارد را برنمی تابیم، به این فکر می افتم که مبادا معمولی نیستیم و توان معمولی زندگی کردن را نداریم.