همین که موتورکارکنان برای رسیدگی به ارجاعات گرم و بساط صبحانه و احوالپرسی با همقطاران جمع می شد، ناغافل برق می رفت واز اول وقت اداری بهانه ی کافی برای دست از کارکشیدن در اختیار اکثریت قرار می داد.تا چند سال پیش هر سازمان ژنراتور یا چیزی در همین مایه ها داشت و بعداز قطعی برق شهر،یکی دوساعت فرصت ذخیره کردن و بستن فایل های باز را به کارکنان می داد.در آن دوره بیشترمصرف برق برای تامین روشنایی بود و حلقه های اصلی فرآیند خدمات، به صورت دستی و با جستجو میان انبوه مستندات چاپی آرشیوی آماده می شد.حداکثر، انتقال داده ها به جداول اکسلی و انجام محاسبات روی آنها محتاج سیستم و برق بود.دقیق به خاطر ندارم که این سطح از وابستگی به جریان برق آن هم برای فرآیندهایی که بی کم و کاست به شکل قدیمی درجریان بودند،از کی به وجود آمد.جستجوها درمیان منابع ناموثق اینترنتی جای مستندات طبقه بندی شده ابلاغی به دستگاه را گرفت و تا آنجا پیش رفت که کلید واژه های نزدیک به موضوعات قانونی،مجموعه ای از مقررات ناسخ و منسوخ را پایه ی پاسخ به ارجاعات قرار می داد که اصلاحیه های متعدد از مدت ها قبل اعتبار آنها را از بین برده بود.

حالا به یمن برق رفتگی،همان حداقل تکاپوی ملکولی هم تعطیل و خیلی ها سرما را به عنوان مانع از امکان ماندن درسازمان تا آخر وقت اداری مطرح می کردند.با این ترتیب معلوم می شد که سیستم های گرمایشی هم وابسته به برق شده اند و هیچ برنامه ی جایگزینی هم برای فعال نگه داشتن کارکنان در فاصله ی برق رفتگی وجود ندارد.

سرما،خاموشی،نارضایتی،فاصله و رفتارجزیره ای،چنان چله ی کمان فراراز سازمان را می کشید که با کمترین اشاره هریک از کارکنان به دورترین فاصله از سازمان پرتاب می شدند.بعداز هربرق رفتگی گزارشات بازرسی انباشته می شد از مستندات اشتغال به مسافرکشی،حسابرسی در بخش خصوصی،تدریس دوره های نظام آموزش پرسنلی،خریداز هایپرمارکت ها و سنترهای اصلی شهروخیلی ها درهمین فاصله،سری به سلمانی و آرایشگاه می زدند که بلافاصله از وجنات شان کاملاً هویدا می شد.

چندنفری همیشه آمادگی داشتند،فارغ از آنکه در چه موقعیتی هستند، سوویچ را بردارند و نفس زنان به سمت پارکینیگ بگویند؛ببخشید باید به .....برسم.یکی می گفت؛رضا،یکی حورا،یکی پرنیان،یکی تیام. واین تعجیل ها فوق کاهش زمان کاری یک و نیم ساعته ی روزانه برای دارندگان کودکان زیردوازده سال بود.

نیم ساعت بعداز برق رفتگی،متوجه پیام ارسالی شرکت برق منطقه ای شدم که نشان می داد،پیش بینی قطعی برق سراسری بوده و خانه ی ماهم در این فاصله برق نداشته است.یعنی دست کم دامنه ی شرقی، غربی شهرخاموش بوده اما با چه عمقی برایم قابل تخمین نبود مگر آنکه کسی از محور شمالی جنوبی شهر گزارش برق رفتن می داد.

از آخرین جلسه ی عمومی کارکنان بیش از یک دهه می گذشت.این راهم به خاطر ندارم که چرا یکی از عمده ترین سازوکارهای همگرایی در سازمان اینچنین به محاق رفته بود و هیچ یک از پنج،شش مدیرمنصوب در این مدت حتی به ابقای آن اشاره ای هم نکرده بود.یکی از اقدامات جایگزین که به جز تامین روشنایی سالن اجتماعات وابستگی عمده ای به برق نداشت،برگزاری جلسه ی عمومی کارکنان بود.این جلسات آن طور که تجربه شده بود، کمتراز دوساعت طول نمی کشید.البته جلساتی که فرصت طرح مساله و مطالبات را به کارکنان هم می داد و به شکل یک طرفه برگزار نمی شد.پیش بینی شرکت برق هم قطعی دو ساعته بود. حالا علاوه بر سوالات دیگر این سوال هم برایم مطرح شده بود که حکمرانی چطور می تواند در اقدامات سلبی خلاصه شود و برای فاصله های خالی هیچ ایده ی جایگزینی ارائه ندهد؟